نوشته اصلی توسط
Naziiii
سلام من ٢٧ سالمه و من و همسرم٣ ساله كه باهم ازدواج كرديم،و قبلش هم سه سال دوست بوديم،من خيلي دوستش داشتم و به خاطر اينكه باهاش ازدواج كنم از خيلي از تصميماتم براي آينده منصرف شدم،منتهي مشكلات ما تمومي نداره،هروقت ميايم جدي راجع به آين ه و زندگيمون حرف بزنيم عصباني ميشه،بددهني ميكنه ،ما هر دو هم رشته هستيم،مشكل من اينه كه اون هيچ كاري نمي كنه،يعني تنها هيچ كاري انجام نميده،ما دفتر مهندسي داريم اما تا من نرم اون هم نميره،حتي به من ميكه چرا تو نياي فقط من كار كنم؟؟؟درصورتي كه من از پدرم بابت كارهاي اداري كه براش انجام ميدم ماهيانه حقوق ميگيرم و اصلاً تاحالا هيچ خرجي از شوهرم نگرفتم.هميشه صحبتهامون به داد و بيداد و بد و بيراه گفتن مي رسه،من براي اينكه زندگيم آروم باشه دوباره باهاش آشتي ميكنم و از اونجايي كه ما طبقه پايين مامانم اينا زندگي ميكنيم براي اينكه اونا نفهمن كوتاه ميام،ولي اين موضوع باعث شده روز به روز علاقه ام بهش كم بشه،يعني واقعاً الان احساس مي كنم هيچ احساسي بهش ندارم و از روي اجبار دارم باهاش زندگي مي كنم،اون هم همش به من ميگه تو عوض شدي و ديگه من رو دوست نداري ولي خودم احساس مي كنم تغيير رفتارم براي اينه كه چشمام تازه به حقايق زندگي باز شده،من دنبال پيشرفتم ولي همسرم همش منتظره ديگران بابراش يه كاري بكنن،خيلي ناراحتم،دوست ندارم زندگيمون خراب بشه